سفارش تبلیغ
صبا ویژن




اندیشه نگار

 رفتن تو شده
انقلاب زندگی من ...
حالا
همه خاطره هایم را
با زمان رفتن تو
می سنجم
قبل از رفتنت
بعد از رفتنت
اکنون اولین سال هجرت توست
تنها ...
بی من ...
همراه با همه ی خاطره ها ...
کنار دفترم با بغض می نویسم
.
....اولین سال هجری ....

 

چرا رفتی


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/23ساعت 11:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

برف که می آید ...
تو هم می آیی.... به یادم ...
همچو فرشته ای که در یادم خفته ...
وقتی که هوا سرد میشود بیدار میشوی ...
یادت همیشه همراه من است
گاه در خوابی...و..
گاه بیدار
وقتی که خوابی ...
حامل آرامشی عجیب هستم ..
وقتی که بیدار ....
روحم در تلاطم بسیار ..
باز هم دلتنگنم
دلتنگی ام را نیست پایان ...
.
به یاد مهربان مادرم 

 

اندیشه نگار 

برف سرد


نوشته شده در چهارشنبه 94/10/23ساعت 11:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

مراقب رد پایت باش ..
از روی همین ردپاها.....
تورا خواهم یافت ....
و سعی تو در زدودن آنها بی نتیجه است
هیچ میدانی ؟
داغ قدمهایت بر دل من است ...
.
اندیشه نگار 

.94


نوشته شده در شنبه 94/9/28ساعت 4:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

همه اتفاق‌ها دیر یا زود افتادنی‌اند!
مانند دانه‌های تسبیح...
یکی بعد از دیگری:
تولد، کودکی، نوجوانی، جوانی، عشق... و مرگ!
آه که چه نظم تکراری و کسالت آوری!
کاش می‌شد زمان را مثل نخ تسبیح، از بین همه این اتفاقات بیرون بکشیم
آنگاه در اوج جوانی، در یک روز بلند تابستانی، عاشق می‌شدیم...
آروزهای بلند پروازانه نوجوانی را ارزانی عاشقی‌هامان می‌کردیم
و قهقهه‌های کودکانه‌مان، زلالی عشق‌مان را فریاد می‌کرد... و آنگاه، مرگ؛ این پایان ناگزیر همه‌ی اتفاق‌ها، در یک شب سرد زمستانی، به سراغ‌مان می‌آمد و ... تمام! .... این، دوست داشتنی ترین بی‌نظمی دنیاست!
...
عکس و متن : اندیشه نگار 
94928

 

 


نوشته شده در شنبه 94/9/28ساعت 4:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

 از چه رو با من نمیخواهی بگویی راز دل را
دود آهت از کدامین درد جانکاهت حکایت می کند
.
هر چنددرد تو دوریست ،این گفتن نمی خواهد
درد من درد تو و ....درد تو درد من است

.
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
.
این شاه بیت غزلهای حافظ شیراز ،همچو داروی مخدر
حس خوب لحظه های نا خوش احوال من است

عکس و متن: اندیشه نگار 
.

مهر 94


نوشته شده در سه شنبه 94/7/7ساعت 9:0 صبح توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است
بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد
.
آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق
تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد...

.
.
.عکس : اندیشه نگار 


نوشته شده در پنج شنبه 94/6/19ساعت 1:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

 نیازمند آرامشی هستم
از جنس تو
همچون برکه ای آرام
که در رقص ماهی موج بر می دارد ....
...نیازمند آرامشی که
باطنین صدای جان بخشت
این سکوت مرگبار
به هم بریزد....
.

عکس و متن :اندیشه نگار 

برکه ماهی


نوشته شده در یکشنبه 94/6/8ساعت 10:0 صبح توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

 به کسی نگفته ام
از حسرت همیشگی دلم....
از لحظه آخر
وقتی که چشمهایت را بستی
همان وقت شوم
که باورم نشد !!..
دیگر هرگز نگاهم نخواهی کرد
در آن نیمشب سرد
آه....
هرچه دست بر پاهایت کشیدم ...
گرم نشد ..
که اگر میشد گرم
راه رفته را باز میگشتی ..
آخر من کفشهایت را
با خودم آورده بودم ...
کاش فقط برای دل من ...
پاهایت گرم می شد
هنوز باورم نیست ..
که دیگر کفشهایت را  نپوشیدی

......

94424

اندیشه نگار 

بی بازگشت


نوشته شده در چهارشنبه 94/4/24ساعت 4:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

 برگهای زرد فروریخته از درخت
فرش راه گامهایی خسته اند
که در تلاطم سالی پر رنج
بدون تو
آرام و سنگین
فشرده می شوند
و نگاهی که از همین مسیر
جستجوگر خاطراتی نه چندان دور
به خیالی عمیق فرو رفته است
مات و مبهوت
و اشکی که بدون هیچ تقلا
راه خویش را
بر شیب گونه ام ،
آرام و بی دغدغه
پیش می گیرد
آه چقدر دستهایم تنهایند ،
به تنهایی دستان تو ..به گاه رفتن ..

.

متن و عکس : اندیشه نگار 1394

پاییز


نوشته شده در یکشنبه 94/4/14ساعت 1:0 صبح توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |

<      1   2      

 Design By : Pichak