شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

ساعت ویکتوریا
+ وقتي احساس کرديد کسي از شما دوري ميکند ديگر هرگز مزاحم او نشويد .
کاش همه اينگونه فکر کنند . اما بهتر بود مي‌گفتيد هرگز نزديکش نشويد .
mariii
بهتر.بزار بره.هرکي ميخواد دور بشه من جول و پلاسشو براش ميبندم لقمه نون پنير هم براش ميپيچونم ميدم دستش که اگه وسط راه بدليل نياز خواست برگرده .نونشو بخوره و ب مسير دور شدنش ادامه بده .براش آرزوي موفقيت هم ميکنم.:)
بعدی همه 16 نظر قبلی
{a h=ravandi}‍‍‍‍ راوندي {/a} شما بزرگوارريد استاد
{a h=Cfghfhuuuyhhu}2دل سپرده{/a} بله همينطوره
+ *تقديم به هما بانوي عزيزم * يه آدمايي هستن که "بايد" باشن!اصلا نبودنشون انگار براي دنيا تعريف نشده! دلت ميخواد بشيني ساعت ها بيخيالِ همه چيز ، از هر دري باهاشون حرف بزني! بدونِ اينکه نگرانِ چيزي باشي! لازم نيست کاري کنن، فقط کافيه بشينن و گوش بدن به حرفات.. اين آدما ميتونن دنياي خاکستريِ مارو رنگي کنن؛ دقيقا مثلِ تو
چقدر زيبا و. پراحساس کاش همه ي ماتو اين دنياي پردرد و غم بتونييم مرحم غمهاي هم باشيم
mariii
لياقتشو داره هما خانم گل
بعدی همه 21 نظر قبلی
همابانو
{a h=banamak57}هايدي{/a} http://banoyedashteroya.parsiblog.com/Feeds/
{a h=banamak57}هايدي{/a} ممنونم از محبتتون بانوي نازنين
+ حواست باشد دلبر جان شهريور همسايه ديوار به ديوار پاييز است اگر بيايد و تو نباشي اگر مهرت را دريغ کني بهانه پيدا مي‌کند براي دلتنگي زرد مي‌شود برگ به برگ مي‌ريزد در هواي سرد بي تو بودنها ... #رضا_کريمي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
*ليلا*
=)
مهرباني #
زيباست @};-
همه 5 نظر
زيبا و قشنگ وپيشوازنه خوب پاييزي.@};-
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} ممنونم از توجهتون
+ عشق زماني‌ست که کسي را ملاقات مي‌کني و به تو درباره‌ي تو چيز تازه‌اي مي‌گويد... #آندره_برتون
عمر من تکرار بود و تکراري در آن نقشي نداشت هرچه بود تکرار زمان بود که عمر را در من به کفايت راضي ميداشت خرمن خرمن از تو کردم روايت اما چه سود عشق را به تنهايي خريدي و من را با دلم به بازار مکاره بردي و ارزان فروختي و باده ام دادي و بعد از باده فروش آنان جدايي از مرا سر دادي عيان گو را به متاع نماز عرضه کردي آنجا که حال زارم را از پي عشق ات به عزا روانش مفت فروختي
+ ما از مادر زاده مي‌شويم، اما اين تولد تنها آغاز سفري است که روح هنوز در آن زاده نشده. مولانا در آينه‌ي شمس، خودِ گمشده‌اش را ديد و از دلِ خاموش خويش دوباره متولد شد. شمس، قابله‌اي بود که او را از قفس تن رهانيد و به روشناي روح رساند... مرده بُدم زنده شدم گريه بُدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم شما چند بار متولد شديد؟ #مولانا
*قاصدك*
شايد ما به اون صورت هرگز زندگي رو تجربه نکرده باشيم!
*قاصدك*
زندگي براي ما مثل يه اتوبوسه که هر کدوممون به ناچار بايد يک ايستگاهي پيدا بشيم حالا مهم نيست کدوم ايستگاه ، بلاخره بايد پياده شد . اومدني رفتنيه
درود بر شما ، بيشتر اوقات فکر ميکنم که اگر اشخاصي بمانند مولانا در اين زمان زندگي مي‌کردند طرز فکرشان چگونه بود ؟ ولي تقريبا اطمينان دارم که آن مسير را طي نمي‌کردند ...
+ . شب مهتاب و فلک خواب و طبيعت بيدار باز آشوبگر خاطر شيدا شده اي ... #شهريار
شيداي تو گشتم آشيخ!!از تو ناز از مهتاب فراز و از نشيب تو کنام يک دل پر از نغمه آواز تو سر دهي شادي من خرم غمزه تو شوي مهتاب دل ما و من شوم آن گداي تا صبح بيدار تا نشود غمزه ات بي بها و بي مقدار من کنم گدايي بحر تو تو بخشي سودا از سر نداري من تو شوي مستغني از دل من کنم به يک دلدار دلبري به تمامي عمر گران که بخشم به تو اين عمر را به يک حمد و قل هو الله الصلوات
+ . وقتي خيال مي‌کني براي هميشه مرده‌اي، آن‌وقتي که تا پله‌ي آخر را با اندوه رفته‌اي و سقوط برايت حکم آزادي دارد، فرشته‌اي کمي بالاتر از تو برايت آواز مي‌خواند. ستاره‌اي به هوايت مي‌درخشد و دروازه‌اي گشوده مي‌شود که راهش به قلب توست. درست همان لحظه‌اي که تو منتظر نيستي، نور مي‌رسد.
به انتظار تو بودم در خيالت عمري گم بودم فرشته به چه کارم که اگر تو هرکه بودي بردي از يادم کردي بر بادم شکوه گرفتي از نازم مفت فروختيم به اين بازار مکاره بهايم هرچه بود اشوه ات مال من است اميد فرياد و فردايي تمام روزهاي عمر من است خيلي تنها ام کمر شکسته از طاق تا بستان ام خيالم کن نمي کني برپايي دار تا کنم شيره جانم را فداي خال سياه پس آبروي طناز و پر اشوه و غمزه ذوليمينم بخند تا گريه هايم بارور
+ به ديگران بدون هيچ چشم‌داشتي خوبي کنيد، به اين معني که از کسي کينه به دل نگيريد، به‌روي ديگران لبخند بزنيد، به لطيفه‌هايي که تعريف مي‌کنند بخنديد، به کساني‌که مِهرشان را در دل داريد، هديه بدهيد، پاي درددل‌‌شان بنشينيد، تجارب‌ و شکست‌هايتان را نزد ديگران بازگو کنيد تا از اشتباهات شما درس بگيرند. خلاصه‌ي کلام اينکه عشق و محبت‌تان را با دست‌ودل‌بازي خرج کنيد.
مهرباني #
خدا کند بشود
خدا کند روزي کسي بر من احسان مي کند متاعي ندهد جز عطيه من که به سوداي دلبري به او دل را کردم ارزاني به بي مقدار نشاندند مدال ذي قيمتي را به نشان خريت به تو مقبول گرداند آنجا که آرش دادي از سر دل او بعد پرواز مرداب را از سر سخاوت بخشيد به تو تا نامش شود سخاوتمند و بعد آن تو کني گدايي از سر بدبختي و به بهاي مرداب هيچکس ندهد تو را بال پرواز هر متاعي را به قيمت اش ارزاني کن کالا به کالا ثمن به مبيع
+ کمترين تصوير از يک زندگاني آب، نان، آواز! ور فزون‌تر خواهي از آن گاهگه پرواز ور فزون‌تر خواهي از آن شادي آغاز ور فزون‌تر بازهم خواهي... بگويم باز؟ آنچنان بر ما به نان و آب، اينجا تنگ‌سالي شد که کس در فکر آوازي نخواهد بود وقتي آوازي نباشد شوق پروازي نخواهد بود #محمدرضا_شفيعي‌کدکني
عالي@};-
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} سپاس
همه 7 نظر
مهرباني #
@};-
ممنون از حضورتون
+ چقدر زيباست کسي را دوست بداريم نه براي نياز نه از روي اجبار و نه از روي تنهايي فقط براي اينکه ارزشش را دارد...!
مهرباني #
@};-
mariii
شايد ما کسي رو اينجوري بخوايم ولي متاسفانه برا خودمون ازين خبرا نيست
{a h=haftaamancom}mariii{/a} @مهرباني ***هستي تو را اينگونه که هستي مي‌خواهد. هستي اينگونه که هستي به تو نياز دارد. وگرنه کسي ديگر را به وجود مي‌آورد و نه تو را. خودت باش. بي هيچ قيد و شرطي، بي هيچ بند و اسارتي!
{a h=haftaamancom}mariii{/a} عزيزم
+ هيچ نمي‌داني تا آنگاه كه دلت گواهي‌ دهد ...
افرين که بازم ميايين
{a h=djalireza}|عليرضا خان|{/a} حرفاي دلو جز اينجا هيجا نميشه نوشت
همه 6 نظر
با تو بودن حس پروانه بودن مي دهد دل با تو نغمه يار شکيبا راربر من هويدا مي کند اي غريبه آشنا با من بخوان حديث نشاط و برآورده شدن دعاهايتان را چون من مرده ام هموار کن بادبان ناجي ات را بر استخوان‌هاي پوشيده من که قرباني چه دوست دارد جز چاقويي تيز که آرام اما پيوسته گلويم را به شوق برآورده شدن نذر معشوق ببرد و يک جرعه بر زمين و جرعه ديگر را به سلامتي معشوق
{a h=ghasedak2007}قاصدك{/a} @كيوان گيتي نژاد و (ممنونم از احساسات پاکتون )
+ . چرا نمي‌توانم نگاهت کنم؟ مني که سال‌هاست ميان ابرها سکونت دارم و پوستم از رطوبتِ مرموزِ مرگ نمناک است، چرا اين‌همه از مواجهه با چشم‌هاي تو مي‌ترسم؟ و نگاهم که مي‌کني، طوري نفس کم مي‌آورم که بايد بر سينه‌ام، پنجره‌اي کار بگذارم #ليلا_کردبچه
همابانو
@};-
مهرباني #
تلخه اما زيبا
ممنونم هماجان
{a h=n45}مهرباني #{/a} لطف داريد شما
+ . نه هميشه گاهي اوقات، همينطوري به سَرَم مي‌زند که پي سايه‌ئي موزون باشم اما آنقدر نمي‌دانستم که راه نجات آفتاب رفتن به سايه نيست. در بعضي از فصول، بايد قيودِ بودن را به دريا داد، از مضامين مظنون گريخت، از ديو گريخت، از بعضي واژگان فخيم، از غيبت آب در ذهن کور کوير، بايد بي‌گمان، ساده و آسان از آسمانِ بعضي آدميان گريخت.
بايد بعضي فصول، حروفِ ربطِ بوسه و اشاره را بر مقنعه‌ي ماه سنجاق کرد و خيره به رويائي از شش سوي خويش خواب کودکي را ديد که از حروفِ الفباء به ترکيبِ واژگان قليل تو مي‌رسد، مثل مجموعه شعر باران و بايزيد مثل عاشق شدن در دي ماه، مردن به وقتِ شهريور چه مي‌دانم، مثل بازي لام در لياليِ من. هي ري‌را، دير آمدي دير آمدي ري‌را باد آمد و همه‌ي روياها را با خود برد. #سيـدعلــي_صــالحي
آزگوره
درود بر شما--ممنون از پيامتان
+ . چقدر من و تو مي‌آييم به هم! چقدر کنار هم اين خيابان‌ها را قشنگ مي‌کنيم. چقدر الهام‌بخشيم براي آدم‌ها و براي آنان که دنبال مصداق عيني و مشخصي براي عشق مي‌گردند. چقدر من و تو مي‌آييم به هم، مثل ماه که به شب و مثل خورشيد که به آسمان! چقدر کنار هم شادتريم و موفق‌تريم و خوشبخت‌تر! چقدر من و تو مي‌‌آييم به هم، در دوره‌اي که همه دارند مي‌روند از هم... #نرگس_صرافيان_طوفان
متن زيباست@};-
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} ممنون عزيزم
همابانو
خيلي زيبا :) @};-
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} سپاس بانو
+ . نمي‌دانم چگونه با تو درآميزم اگر بهشتي بگو تا سجده برم تمامي خدايان را و اگر دوزخي بگو تا پر کنم زمين را ز معصيت و گناه...
@};-
{a h=n45}مهرباني #{/a} متشکرم (ببخشيد من نميتونم ايموجي بزارم )و اين ابراز احساس رو محدود ميکنه متاسفانه
خواهش ميکنم بانو جان شما را با سخنان شيوا دلنشين مي‌شناسيم، که هزار حرف است ويک معنا.... چه نياز به اين اشکال که گاه يک حرف وهزار معناست
{a h=n45}مهرباني #{/a} بزرگواريد نازنين
چراغ جادو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top