اندیشه نگار
همه اتفاقها دیر یا زود افتادنیاند!
مانند دانههای تسبیح...
یکی بعد از دیگری:
تولد، کودکی، نوجوانی، جوانی، عشق... و مرگ!
آه که چه نظم تکراری و کسالت آوری!
کاش میشد زمان را مثل نخ تسبیح، از بین همه این اتفاقات بیرون بکشیم
آنگاه در اوج جوانی، در یک روز بلند تابستانی، عاشق میشدیم...
آروزهای بلند پروازانه نوجوانی را ارزانی عاشقیهامان میکردیمو قهقهههای کودکانهمان، زلالی عشقمان را فریاد میکرد... و آنگاه، مرگ؛ این پایان ناگزیر همهی اتفاقها، در یک شب سرد زمستانی، به سراغمان میآمد و ... تمام! .... این، دوست داشتنی ترین بینظمی دنیاست!
...
عکس و متن : اندیشه نگار 94928
نوشته شده در شنبه 94/9/28ساعت
4:0 عصر توسط اندیشه نگار نظرات ( ) |
Design By : Pichak |