پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
انديشه نگار
انديشه نگار
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
انديشه نگار
انديشه نگاراستان تهران / تهران
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در خرداد 1404
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
فوج مَلَک دُور و بَرَش دارد نگارم
يک آسمان زير پرش دارد نگارم
بايد تمام عرشيان چاوش بخوانند
تاج ولايت بر سَرَش دارد نگارم
صبرش علي خويش حسن صبرش حسيني
خُلقي چو جدّ اطهرش دارد نگارم
نامي دِگر از حاتمِ طاعي نمانده است
از بس گدا در محضرش دارد نگارم
حتّي منِ پيمان شکن را هم دعا گوست
الحق که ارث از مادرش دارد نگارم
از اولّ غيبت به شيعه بوده معلوم
فکري براي آخرش دارد نگارم
يک آسمان زير پرش دارد نگارم
بايد تمام عرشيان چاوش بخوانند
تاج ولايت بر سَرَش دارد نگارم
صبرش علي خويش حسن صبرش حسيني
خُلقي چو جدّ اطهرش دارد نگارم
نامي دِگر از حاتمِ طاعي نمانده است
از بس گدا در محضرش دارد نگارم
حتّي منِ پيمان شکن را هم دعا گوست
الحق که ارث از مادرش دارد نگارم
از اولّ غيبت به شيعه بوده معلوم
فکري براي آخرش دارد نگارم
مبارک باشه، - شاخه ي عشق
اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه......اين روزخجسته برشماوهمه محبين ومنتظرين موعود،مبارک. - جوادتبريزي
+شاخه ي عشق سپاس - انديشه نگار
+
.
حالا که نه.
بگذار بگذرد.
بگذار همه‌ي برنامه‌هايت پيش برود.
بچه‌هايت .. نوه‌هايت ..
هرچه که
از اين چند لقمه زندگي نصيبت مي‌شود
را مي‌گويم.
آن وقت که دوتا سرفه مي‌کني،
عصايت را به صندلي تکيه مي‌دهي،
مي‌نشيني کنارِ پنجره
و چايت از دهان مي‌افتد اصلِ ماجراست.
آنجاست که با خودت مي‌گويي،
کاش تمامِ اين سال‌ها را صرف مي‌کردم
براي داشتنش ...
حالا که نه.
بگذار بگذرد.
بگذار همه‌ي برنامه‌هايت پيش برود.
بچه‌هايت .. نوه‌هايت ..
هرچه که
از اين چند لقمه زندگي نصيبت مي‌شود
را مي‌گويم.
آن وقت که دوتا سرفه مي‌کني،
عصايت را به صندلي تکيه مي‌دهي،
مي‌نشيني کنارِ پنجره
و چايت از دهان مي‌افتد اصلِ ماجراست.
آنجاست که با خودت مي‌گويي،
کاش تمامِ اين سال‌ها را صرف مي‌کردم
براي داشتنش ...
+
اگر يک وقتي ناچار با مرگ روبرو شدم
که مي شوم ...
مهم نيست!
مهم اين است که زندگي يا مرگ من
چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد ...
.
کتاب ماهي سياه کوچولو
که مي شوم ...
مهم نيست!
مهم اين است که زندگي يا مرگ من
چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد ...
.
کتاب ماهي سياه کوچولو
عالي،....بعضي ها مرگشون هم حيات بخش است. - جوادتبريزي
ابتدا به ساکن اين مهمتر است که زندگي من در ابتدا چه تاثيري بر خودم داشته؟ مرحله دوم تاثير گذاري بر ديگران است .البته براي خودم اينطور هست بزرگوار - mariii
+جوادتبريزي سپاس - انديشه نگار
+mariii البته دوست عزيز تا در زندگي خودمان آدم موثر و بدرد بخوري نباشبم بر زندگي ديگران تاثير خوشايندي نخواهيم داشت - انديشه نگار
+
روزگار هميشه بر يک قرار نمي‌ماند !
روز و شب دارد ...
روشني دارد ، تاريکي دارد
کم دارد ، بيش دارد ...
.
محمود_دولت_آبادي
روز و شب دارد ...
روشني دارد ، تاريکي دارد
کم دارد ، بيش دارد ...
.
محمود_دولت_آبادي
+
دنيا دارد
از شعرهاي عاشقانه تهي مي‌شود
و مردم نمي دانند
چگونه مي شود بي هيچ واژه‌اي
کسي را که اين همه دور است
اين همه دوست داشت ...
از شعرهاي عاشقانه تهي مي‌شود
و مردم نمي دانند
چگونه مي شود بي هيچ واژه‌اي
کسي را که اين همه دور است
اين همه دوست داشت ...
+
تو بايد باشي تا کم نياورم!
بايد باشي تا فراموش نکنم!
نفس کشيدن را
عشق را
زندگي را
بودن را...
تو بايد باشي
تا حريرِ نگاهت را بپيچم
دور تنهايي‌هاي دلم
و دلگرم شوم!
بايد باشي
تا دلم آسمان را
پرواز را
لمس کند!
نفس بکشد!
براي هميشه!
بايد باشي تا فراموش نکنم!
نفس کشيدن را
عشق را
زندگي را
بودن را...
تو بايد باشي
تا حريرِ نگاهت را بپيچم
دور تنهايي‌هاي دلم
و دلگرم شوم!
بايد باشي
تا دلم آسمان را
پرواز را
لمس کند!
نفس بکشد!
براي هميشه!
+
پيش از آنکه آخرين نفس را برآرم
پيش از آنکه پرده فرو افتد
پيش از پژمردن آخرين گل
برآنم که زندگي کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم ...
.
احمد_شاملو
پيش از آنکه پرده فرو افتد
پيش از پژمردن آخرين گل
برآنم که زندگي کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم ...
.
احمد_شاملو
+
کسي که برايت آرامش بياورد
مستحق ستايش است.
انسان ها را در زيستن بشناس
نه در گفتن
در گفتار همه آراسته اند
مستحق ستايش است.
انسان ها را در زيستن بشناس
نه در گفتن
در گفتار همه آراسته اند
+
رفته بودم نامه رو بندازم توو صندوق پست. زد به پشتمو گفت: اين چندميه؟
گفتم: سيصدوهشتادوسومي
گفت:اوه! چه زياد. چقدم خوب يادت هست. حالا تا الان جواب چندتاش اومده؟!
گفتم: هيچکدوم ...
با تعجب نگام کرد و گفت: خب اگه جواب نميده چرا باز ميفرستي؟!
گفتم: ديدي اين گنجيشکارو؟ که وقتي يجا آتيش ميگيره ميرن با نوک منقارشون از هرجا که ميتونن آب جمع ميکنن؟
2 نظر ديگر ...
گفتم: سيصدوهشتادوسومي
گفت:اوه! چه زياد. چقدم خوب يادت هست. حالا تا الان جواب چندتاش اومده؟!
گفتم: هيچکدوم ...
با تعجب نگام کرد و گفت: خب اگه جواب نميده چرا باز ميفرستي؟!
گفتم: ديدي اين گنجيشکارو؟ که وقتي يجا آتيش ميگيره ميرن با نوک منقارشون از هرجا که ميتونن آب جمع ميکنن؟
نوددرصدشون هم حتي يه درصدم نميتونن توو خاموش شدن اون آتيش کمک کننده باشن. ولي اينکارو ميکنن. با نهايت تلاشم اينکارو ميکنن. تا تمومِ زورشون رو زده باشن واسه خاموش کردنِ آتيش. تا مديونِ دلشون نباشن. اونا تمومِ تلاششونو ميکنن، بدون اينکه حتي ذره اي نااميدي توو دلشون راه بدن ... منم واسه خاموش کردنِ آتيش دلم شروع کردم به نامه فرستادن. شايد نتونه آتيشه رو خاموش کنه. ولي باعث ميشه مديونِ دلم نباشم ... - انديشه نگار
ساغول،عالي - جوادتبريزي
2 نظر ديگر ...
زيبا.... - *ري را
+
درخلوت شب آمنه زيبا پسري زاد
تنها نه پسر بربشريت پدري زاد
در فتنه بيدادگران دادگري زاد
چشم همه روشن که چه قرص قمري زاد
ميلادحضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفرصادق (ع) مبارک باد.
تنها نه پسر بربشريت پدري زاد
در فتنه بيدادگران دادگري زاد
چشم همه روشن که چه قرص قمري زاد
ميلادحضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفرصادق (ع) مبارک باد.
مبارک باشه - امين يگانه
+امين يگانه ممنونم - انديشه نگار
عيد همگي مبارک - .: ام فاطمه :.
+.: فاطمه بانو :. ... - انديشه نگار
+
وقتي
در سطر سوم شعرم
ديدم که واژه ها تهي از تو
از چله کمان خيالم گذشته است
و هيج واژه اے
و هيچ سطر شعرے
ديگر نشاني از تو ندارد
غيظم گرفت از اينکه اين همه واژه
بي هيچ نقش روے تو
از خامه خيال
بر بستر سپيدے کاغذ فرو چکيد.
شعرے که بي نشان تو باشد
نگفتني‌ست.
حميد مصدق
در سطر سوم شعرم
ديدم که واژه ها تهي از تو
از چله کمان خيالم گذشته است
و هيج واژه اے
و هيچ سطر شعرے
ديگر نشاني از تو ندارد
غيظم گرفت از اينکه اين همه واژه
بي هيچ نقش روے تو
از خامه خيال
بر بستر سپيدے کاغذ فرو چکيد.
شعرے که بي نشان تو باشد
نگفتني‌ست.
حميد مصدق
+
دلم مي‌خواست دور شوم، ديگر برنگردم،
ناپديد شوم، توي جنگل گم و گور شوم،
وسط ابرها، چيز ديگري يادم نيايد،
فراموشي، فراموشي...
ناپديد شوم، توي جنگل گم و گور شوم،
وسط ابرها، چيز ديگري يادم نيايد،
فراموشي، فراموشي...
+
کجاست بارشي از ابر مهربان صدايت؟
که تشنه مانده دلم در هواي زمزمه هايت!
به قصه ي تو هم امشب درون بستر سينه،
هواي خواب ندارد دلي که کرده هوايت…
#حسين_منزوي
که تشنه مانده دلم در هواي زمزمه هايت!
به قصه ي تو هم امشب درون بستر سينه،
هواي خواب ندارد دلي که کرده هوايت…
#حسين_منزوي
▌► | ► | ◄